English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5819 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
problem behavior U رفتار مشکل افرین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
problem child U کودک مشکل افرین
ScanDisk U که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> U مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
huzza U افرین
well done U افرین
hurrary U افرین
bravo U افرین
acclamation U افرین
huzzah U افرین
taste maker U سلیقه افرین
hurray U افرین مرحبا
accaimer U افرین کننده
acclamable U شایان افرین
applauding U افرین گفتن
hurrah U مرحبا افرین
acclaimed U افرین گفتن
catastrophic U فاجعه افرین
world creating U جهان افرین
acclaiming U افرین گفتن
acclaims U افرین گفتن
demiurge U جهان افرین
acclaim U افرین گفتن
applaud U افرین گفتن
creator the world U جهان افرین
applauded U افرین گفتن
applauds U افرین گفتن
salvoes of applause U فریادهای افرین ازچند سو
insightful learning U یادگیری بینش افرین
omnific U همه چیز افرین
cheer U فریادوهلهله افرین هورا
plaudit U صدای افرین تمجید
cheers U فریادوهلهله افرین هورا
cheered U فریادوهلهله افرین هورا
demiurgeous U وابسته به جهان افرین یااهریمن
demiurgic U وابسته به جهان افرین یااهریمن
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
policy maker U سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
difficult U مشکل
quandaries U مشکل
quandary U مشکل
problems U مشکل
scarc ely U مشکل
problem U مشکل
uphill U مشکل
jigsaw U مشکل
jigsaws U مشکل
miminy piminy U مشکل پسند
exquisite taste U مشکل پسندی
f.in taste U مشکل پسند
hardly U مشکل بزحمت
bisexual U خنثی مشکل
solution U پاسخ یک مشکل
bisexuals U خنثی مشکل
ills U مشکل سخت
ill- U مشکل سخت
What's the problem? U مشکل کجاست؟
ill U مشکل سخت
impeccable <adj.> U بدون مشکل
floorer U سوال مشکل
hard to please U مشکل پسند
finically U مشکل پسندانه
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
finicality U مشکل پسندی
feeding problem U مشکل تغذیه
fastidiousness U مشکل پسندی
free from error <adj.> U بدون مشکل
immaculate <adj.> U بدون مشکل
flawless <adj.> U بدون مشکل
sound <adj.> U بدون مشکل
solutions U پاسخ یک مشکل
harder U مشکل شدید
in a bind <idiom> U به مشکل افتادن
hard U مشکل شدید
off the hook <idiom> U دورشدن از مشکل
defect description U توضیح مشکل
in a jam <idiom> U مشکل داشتن
head above water <idiom> U آشکاری مشکل
error description U توضیح مشکل
description of error U توضیح مشکل
problem identification U بازشناسی مشکل
kick up a fuss <idiom> U به مشکل بر خوردن
picksome U مشکل پسند
hardest U مشکل شدید
up the creek <idiom> U به مشکل برخودن
deep water <idiom> U مشکل سخت
knot U مشکل عقده
fastidious U مشکل پسند
knots U مشکل عقده
faultless <adj.> U بدون مشکل
open sesame U مشکل گشا
fault description U توضیح مشکل
fun and games <idiom> U وفیفه مشکل
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
turn tail <idiom> U فرار از خطر یا مشکل
calculation U پاسخ به یک مشکل در ریاضی
unhandy U مشکل بدست امده
resource person U فرد مشکل گشا
ends U در انتها یا پس از چندین مشکل
Gordian knot U مشکل معما مانند
raise eyebrows <idiom> U ایجاد مشکل و زحمت
Gordian knots U مشکل معما مانند
to resolve a doubt U حل مشکل یاشبهه کردن
to put the a. in the helve U مشکل یامعمائی را حل کردن
end U در انتها یا پس از چندین مشکل
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
catastrophic error U خطا یا مشکل در کل سیستم
ended U در انتها یا پس از چندین مشکل
solve U یافتن پاسخ یک مشکل
solved U یافتن پاسخ یک مشکل
in a world of one's own <idiom> U مشکل عمیق داشتن
solving U یافتن پاسخ یک مشکل
no picnic <idiom> U ناخوش آیند ،مشکل
solves U یافتن پاسخ یک مشکل
mooney problem checklist U مشکل سنج مونی
mystification U مشکل وپیچیده سازی
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
iteration U تکرار یک برنامه برای حل مشکل
it is particularly difficult U بیک طرزمخصوصی مشکل است
policy dilemma U تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
intricate design U نقش پیچیده، درهم و مشکل
hardens U مشکل کردن سخت شدن
harden U مشکل کردن سخت شدن
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
difficult terrain U زمین مشکل برای عبور
Problem - solving . U گره گشایی ( رفع مشکل )
finicking U جلوه فروش مشکل پسند
clear up <idiom> U حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
last straw <idiom> U [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
i can add rapidly U مشکل مارا زیاد کرد
mattered U مشکل یا مساله قابل بحث
matter U مشکل یا مساله قابل بحث
mattering U مشکل یا مساله قابل بحث
matters U مشکل یا مساله قابل بحث
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
problems U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
formulae U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
calculate U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
calculated U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
formula U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
complicated U با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
problem U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
calculates U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
break U از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
he can scarcely have done that U مشکل این کار را کرده باشد
breaks U از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
degree of difficulty U درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
complex U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complexes U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
formulas U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
advanced U بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
procedure U روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
behaviuor U رفتار
behavio U رفتار
demarche U رفتار
ethic U رفتار
demarch U رفتار
havings U رفتار
misconduct U رفتار بد
bad conduct U سو رفتار
comportment U رفتار
behavior U رفتار
conduct U رفتار
haviour U رفتار
action U رفتار
actions U رفتار
geste U رفتار
deportment U رفتار
gest U رفتار
conducts U رفتار
conducted U رفتار
conducting U رفتار
demeanour U رفتار
demeanor U رفتار
gesture U رفتار
treatment U رفتار
exploits U : رفتار
exploiting U : رفتار
exploit U : رفتار
treament U رفتار
treatments U رفتار
dealing U رفتار
behaviour U رفتار
gesturing U رفتار
thews U رفتار
comport U رفتار
comported U رفتار
gestured U رفتار
comporting U رفتار
comports U رفتار
ergasia U رفتار
squirelly U اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
conferences U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
getting U برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
auxiliary U پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
auxiliaries U پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
conference U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
get U برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
Recent search history Forum search
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
1A program is the ordered set of instructions to solve a particular problem.
1اصول رفتار با کودک 3 تا 4 سال
2single gas
1you still weren't very nice to him about it.
2credit score
2Protozoa: entamoba coli cyst seen
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
1The below message appears under Search line
1سیره رفتاری امام علی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com